اتمیستها، راسکولنیکف و حقیقت
تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۶۶۹۴۷۵
در یونان باستان، دانشمندان نظرات گوناگونی دربارۀ مبنای عالم داشتند. اینکه عالم بر چه اساسی استوار شده و مادۀ زیربناییاش چیست، بحثی بود که خاطر بسیاری از دانشمندان یا همان فیلسوفان یونان باستان را به خود مشغول میکرد.
به گزارش عصر ایران، تالس ریاضیدان مشهور، که تقریبا ۵۵۰ سال پیش از میلاد مسیح درگذشت، آب را عنصر اصلی این جهان میدانست.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نظر تالس البته اشتباه بود، ولی اهمیت رأی او در این بود که او میخواست تبیینی طبیعی از امور و حوادث عالم به دست دهد. مثلا مصریان باستان فکر میکردند رود نیل به خاطر خدایان طغیان میکند، ولی تالس که به مصر هم رفته بود، چنین نظری نداشت.
تالس زلزله را هم ناشی از گرم شدن بیش از حد آب در زیر پوستۀ زمین میدانست. گرایش او به "تبیین طبیعی" وقایع عالم، رویکردی ماتریالیستی بود که لازمۀ پیشرفت علم است.
اگر دانشمندان در توضیح هر پدیدهای، از زلزله و سیل گرفته تا بیماری و کسوف و خسوف و چرایی تبدیل شب به روز و روز به شب، میگفتند خدا چنین خواسته، اصلا چیزی به نام "علم" در زندگی بشر شکل نمیگرفت.
تحویل همۀ وقایع عالم به خواست و ارادۀ خدا، در واقع دعوت به خلاصی از تفکر است. تفکر علمی یعنی توضیح امور جهان با فرض خودبنیادی این امور.
بسیاری از دانشمندان به خدا اعتقاد دارند، ولی هنگام توضیح چرایی امور و وقایع، پای خدا را به میان نمیکشند و به ارائۀ توضیحی علمی یا طبیعی اکتفا میکنند. وگرنه هر نادانشمندی میتواند در پاسخ به این سؤال که چرا زمین به دور خورشید میگردد و به بیرون از مدار خودش پرتاب نمیشود، بگوید:، چون خدا چنین میخواهد!
باری، علم پای خدا را به میان نمیکشد و نباید هم بکشد. وظیفۀ علم بررسی ماده است. حتی اگر ادعای برخی از فیزیکدانان کوانتومی را بپذیریم و در اصل وجود "ماده" تردید کنیم، باز باید گفت وظیفۀ علم توضیح وقایع جهان موجود است.
خدا در جهان موجود، پدیدهای مثل ابر یا باران یا گرانش نیست که به چنگ علم بیفتد و دانشمندان نه فقط خودش بلکه ارادهاش را هم بشناسند و دربارۀ آن به تفصیل سخن بگویند و آن را پشتوانۀ تبیین هر پدیدهای کنند که در طبیعت رخ میدهد.
میل به تبیین طبیعی امور، موجب رشد علم در یونان باستان شد. در زمان تالس، آناکسیماندر نیز آتش را مهمترین ماده در عالم میدانست. پس از او امپدوکلسِ سیسیلی به این نتیجه رسید که در جهان چهار عنصر وجود دارد: آب و آتش و خاک و هوا.
این رأی او تا پایان قرون وسطی مقبول دانشمندان و فیلسوفان بود. مولانا هم به تبع او گفته است: چهار عنصر چهار اُستون قویست/ که بر آنها سقف دنیا مستویست. یعنی دنیا قائم است بر این چهار عنصر.
اما در همان یونان باستان، جریان علمیای وجود داشت که با ایدۀ "جهان چهارعنصری" را رد میکرد. پیروان این جریان بعدها در روم نیز پدیدار شدند.
کسانی که قبول نداشتند جهان بر چهار عنصرِ آب و آتش و هوا و خاک مبتنی است، معتقد بودند این عالم از ذرات خُردی به نام "اتم" ساخته شده است.
در میان اتمگرایان، دموکریت از همه مشهورتر است و بر سایرین فضل تقدم دارد. او در حوالی سال ۴۲۰ میلادی میزیست. مکتبی که بنیان نهاد، جزو مکاتب فلسفی پیشاسقراطی بود.
برخی گفتهاند بنیانگذار مکتب "اتمگرایی" لئوکیپوس بود و دموکریت در واقع آرای او را نقل کرده است. اما از خود دموکریت هم اثر مستقلی در تاریخ علم باقی نمانده است و آرای وی توسط دیگران نقل شده است. در آثار ارسطو به آرای هر دو متفکر، لئوکیپوس و دموکریت، اشاره شده است.
در مجموع رأی غالب در میان مورخان علم این است که لئوکیپوس بنیانگذار مکتب اتمگرایی بود و دموکریت عمدتا به بسط و شرح آرای او پرداخته و احیانا نکاتی هم بر آرای او افزوده است.
به هر حال اتمگرایان معتقد بودند جهان مبتنی بر شمار زیادی از اتمها است و اتمها همیشه وجود داشتهاند و آنها را نه میتوان به اجزای کوچکتری تقسیم کرد و نه میتوان نابودشان کرد.
اتمگرایان همچنین معتقد بودند میان اتمها فضاهای خالی وجود دارد (یعنی خلأ) و ضمنا اتمها همیشه در حرکت بودهاند و همیشه در حرکت خواهند بود.
از دیگر آرای لئوکیپوس و دموکریت و پیروانشان در یونان و روم این بود که اتمها از فرط کوچکی نادیدنیاند و انواع مختلفی دارند که هر نوع، شکل و اندازۀ و درجۀ حرارت خاص خودش را دارد.
بنابراین چیزهایی که از اتمها تشکیل شدهاند، یعنی همۀ پدیدهها و فراوردههای این عالم، ویژگیهای منحصر به فردی دارند. یعنی تفاوت بافت و رنگ و مزه و بوی اشیاء موجود در جهان، ناشی از تفاوت نوع اتمهای تشکیلدهندۀ آنهاست.
اتمیستها میگفتند در این دنیا چیزی "اتم و خلأ" وجود ندارد. اتم و خلأ نیز یعنی "ماده و فضا". ما اتمها را حس نمیکنیم (یا نمیبینیم)، ولی چیزهایی را که از اتمها تشکیل شدهاند، حس میکنیم. یعنی آنها را میبینیم و میچشیم و لمس میکنیم و بو میکنیم.
یکی از فیزیکدانان گفته است وقتی ما با اره مشغول بریدن یک چوب هستیم، در واقع تودهای از الکترونها در حال عبور از تودۀ دیگری از الکترونها هستند. یعنی اره و چوبی وجود ندارد. ما اسم اشیایی را که از اتمها و ذرات زیراتمی (مثل الکترون و پروتون و نوترون) تشکیل شدهاند، اره یا چوب یا میز یا اتوموبیل یا انسان یا حیوان و... گذاشتهایم.
همین نکتۀ آخر موجب میشد که اتمگرایان محبوبیتی نداشته باشند و مکتب اتمگرایی، سرد و بیروح و حتی خطرناک به نظر آید.
اگر هر چیزی در واقع چیزی نیست جز مقداری اتم و خلأهای بین این اتمها، بنابراین وقتی کسی مثل راسکولینکف با تبر یک پیرزن بیدفاع را میکشد، در واقع اتفاقی جز این نیفتاده است که تودهای از اتمها (یعنی راسکولنیکف)، تودۀ دیگری از اتمها (یعنی تبر) را برداشته و آن را از بین تودۀ سومی از اتمها (یعنی پیرزن) عبور داده است!
اینکه چرا کسی پهلوان تنومندی شده و دیگری انسانی ضعیف الجثه و بیمار از آب درآمده، فقط به عنصر بخت و تصادف بازمیگردد. یعنی تصادفا اتمهای تشکیلدهندۀ اولی او را چنان کردهاند و اتمهای تشکیلدهندۀ دومی، وی را چنین!
بیشتر مردم مکتب اتمگرایی را نمیپسندیدند، چون هیچ هدف غایی یا طرح عظیمی در جهان هستی نمیدید و وقوع رویدادها را صرفا حاصل بخت و تصادف و جبر میدانست.
سرمای علمی مکتب اتمگرایی، دل کسی را گرم نمیکرد و مردم که سهل است، حتی دانشمندان نیز تا حد زیادی با قلبشان زندگی میکنند نه لزوما با عقلشان. فیلسوفان یونان باستان در جستوجوی هدف، حقیقت و زیبایی بودند. به همین دلیل نظرات اتمگرایان را به سمع قبول نشنیدند و اتمگرایی در یونان و روم باستان، به مکتب علمی غالبی تبدیل نشد.
حدود دو هزار سال پس از لئوکیپوس و دموکریت، یعنی در قرن هفدهم میلادی، اتمگرایی الهامبخش علم جدید شد و دانشمندان معاصر نیوتن، از آرای اتمگرایان یونان باستان استفاده کردند و رویکرد اتمگرایانه به عالم را بسط و عمق دادند و تبیینهای علمیشان از جهان هستی، رفتهرفته اتمگرایانه شد.
در سال ۱۸۰۱، جان دالتون، شیمیدان انگلیسی، در سن ۲۵ سالگی موفق شد اتم را کشف کند. او در بررسی نحوۀ ترکیب عناصر، مثلا چگونگی ترکیب دو عنصر هیدروژن و اکسیژن، به این نتیجه رسید که هر عنصر از ذرات کوچکی تشکیل میشود که ویژگیهای خاصی دارند و او آنها را اتم نامید.
دالتون برای تشریح ویژگیهای اتم گزارههای زیر را مطرح کرد:ماده از ذرههای تجزیهناپذیری به نام اتم ساخته شده است.
همهٔ اتمهای یک عنصر، مشابه یکدیگرند.
اتمها نه به وجود میآیند و نه از بین میروند.
همهٔ اتمهای یک عنصر جرم یکسان و خواص شیمیایی یکسان دارند.
اتمهای عنصرهای مختلف به هم متصل میشوند و مولکولها را بوجود میآورند.
اتم از واژۀ یونانی "آتوموس" به معنای غیر قابل تقسیم میآید. دالتون فکر میکرد که اتم کوچکترین ذرۀ هر عنصر شیمیایی (مثل هیدروژن، اکسیژن و...) و لاجرم تجزیهناپذیر و غیر قابل تقسیم است.
اما بعدها معلوم شد که اتم هم از ذرات کوچکتری (ذرات زیراتمی) تشکیل شده که به دو نوع بنیادی و ترکیبی تقسیم میشوند. ذرات بنیادی، مثل الکترون، ساختار داخلیشان پیشساختاری ندارد و، چون غیر قابل تقسیم قلمداد میشوند، ذرات بنیادی نام گرفتهاند.
اما ذرات ترکیبی، مثل پروتون و نوترون، از چیزهای دیگری تشکیل شدهاند. مثلا پروتون و نوترون هر کدام از سه کوارک تشکیل شدهاند.
هیچ بعید نیست که در آینده معلوم شود ذرات بنیادی هم از چیزهایی تشکیل شدهاند و ساختار داخلیشان، پیشساختار دارد.
به هر حال دالتون دنیای علم را در شناخت اتمها چندین گام بزرگ به پیش بُرد. در سال ۱۹۱۱ رادرفورد موفق به کشف هستۀ اتم شد.
اینکه لئوکیپوس و دموکریت حدود ۲۵۰۰ سال پیش به این نتیجه رسیدند که «ماده ساختار ذرّهای دارد یعنی از ذرّههای بسیار کوچکی ساخته شدهاست که خود آن را میتوان تجزیه ناپذیر نامید»، جزو عجایب علم است.
اگرچه کل نظر آنها درست نبود، ولی این دو دانشمند یونان باستان، متوجه حقیقت بنیادینی در جهان هستی شده بودند که سایر دانشمندان بیش از دو هزار سال پس از این دو نفر، به چند و، چون آن حقیقت پی بردند.
اینکه اتمیستها به دلیل ارائۀ "تبیینی سرد و بیروح و فاقد زیبایی از جهان هستی"، نظراتشان تا دو هزار سال چنانکه باید شنیده نشد، به خوبی نشان میدهد که عواطف و تمایلات ما انسانها، بویژه انتظاراتی که بر مبنای تمایلات و عواطف ما پدید میآید، گاه تا چه حد میتواند ما را از حقیقت دور کند.
منبع: فرارو
کلیدواژه: تشکیل شده اند یونان باستان چهار عنصر جهان هستی اتم ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۶۶۹۴۷۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آثار جنسیت زنانه بر رشد عرفانی و معنوی
در نظام تجلیات میان جلوه وجودی زن و مرد تفاوتهای بازتابش وجود دارد. ولی مهم این است که ارزشمندی هر کدام از این بازتابشها در حوزه خاصی پیدا میشود و به طور کلی نمیتوان حکم کرد که کدام یک از این دو بر دیگری برتری دارد. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یکی از اصلیترین موضوعات زنان در حوزه تحقیقات بنیادین، مقایسه میان ارزش جنسیت زنانه و مردانه است. به این دلیل که برخی از راهبردها در حوزههای کاربردی و توسعهای مبتنی بر تبیین مبانی زیرساختی است. بر این اساس لازم است از منظره عرفانی و قرآنی به ارتباط میان جنسیت و رشد معنوی پرداخته شود و مسائل بنیادین جنس برتر یا فروتر بودن زن یا مرد و همچنین چرایی آن مورد تحلیل قرار بگیرد.
خبرگزاری تسنیم طی یادداشتی از مهدیه مستقیمی، استاد دانشگاه، به بررسی آثار جنسیت زنانه بر رشد معنوی و عرفانی پرداخته است.
رابطه جنسیت و معنویت
زمانی که عرفان دینی در استخدام قرآن کریم درآید، طبیعتاً عرفان از توحید قرآنی نشأت میگیرد. بر این اساس، نظرات عارفان و مفسران قرآن درباره این موضوع تفاوت زیادی با هم ندارد.
تحلیل جنسیتی در رابطه با ارزشمندی معنوی و جنسیت در نظام تجلیات و مظهریت زنان نشان دادن خاستگاه تفاوتهای تکوینی زن و مرد در زمینه جسم و روح و روحیات آنها درباره مقایسه ارزشمندی این دو جنس هم مطالبی را ارائه میدهد و بررسی سرنخهای ظریف در موضوع جنسیتی از منظر عرفان مانند ساحت تناکح اسمائی، ساحت عشق عرفانی و مباحث مربوط به شعور عمومی و سیر حبی عالم وجود و نیز مراتب صدوری کتاب هستی، میتواند افقهای روشن و گستردهای را در تحلیل رابطه جنسیت و معنویت در اختیار جستجوگران قرار دهد. بررسی و تحقیق در میان آیات قرآن ما را به امکان رشد برابر معنوی مردان و زنان میرساند.
نقش روحیات زنانه بر میزان گرایش به معنویتتحلیل رابطه جنسیت زنانه و رشد عرفانی
تعداد زیادی از عارفان این عقیده را دارند که حقیقت ذاتی مردان و زنان یک چیز است و تفاوتها میان آنها به دلیل قالب و مسائلی خارج از حقیقت وجود است. بر اساس این نظر، رشد معنوی زنان و مردان برخاسته از حقیقت وجود آنهاست که همان ذات و ذاتیات آن دو محسوب میشود.
با این تعبیر، جنسیت زنانه مانع از رشد دینی و ارتقای فکری و اعتقادی زنان نخواهد شد و زنان در این زمینه همپای مردان میتوانند افقهای بلند و روشن معنویت را فتح کنند. چهبسا زنانی یافت میشوند که از رشد دینی به مراتب بسیار بالاتری از بسیاری مردان رسیدند به طوری که مردان یا شاگرد چنین زنان معنوی شدهاند و یا حتی از منظر فکری و استعداد توان نشستن در زمره شاگردان چنین زنانی را هم نداشتهاند.
رشد معنوی هر انسانی فارغ از جنسیت او به حقیقت وجود انسانی و به روح ناطقه قدسیه او مربوط میشود و کثرات خارجیه همگی به منزله تعیناتی به حساب میآیند که بیرون از حقیقت روح انسان قرار دارند. باید دانست تعینات نوعی امور مجازی هستند که در سنجش حقایق ورود چندانی ندارند.
مصباح الانس که یکی از کتابهای مرجع در زمینه عرفان محسوب میشود، در تعریف تعین عنوان میکند: جز یک وجود چیزی در عالم خارج وجود ندارد و کثرات تعین یافتن و ظهور یک هستی است که آن را با واژههایی مانند تعین، اتصاف، نسبت یا ظهور تعبیر کردهاند. (ابن فناری 1363 ص 45)
این نوع تعبیر را با مثالی میتوان مشخص کرد که حقیقت آبی که در ظرفی به شکل دایره یا مربع میریزند یکی است و آنچه که موجب میشود تفاوتهایی به وجود بیاید، قالب ظرفیتی و تعینات صوری و شکل ظاهری ظرفهای آب است و این ظواهر موجب تغییر فرمول شیمیایی در آب نمیشود. در هر حال میتوان عنوان کرد کثرات تعین یافتن و ظهور یک هستی هستند که آن را با کلماتی مانند تعین، اتصاف، نسبت، مظهر یا ظهور تعبیر کردهاند.
تعبیر عینیت حقیقت زن و مرد در بیان عارفان حتی به این نکته اشاره دارد که این نوع نیست که آبی که در ظرف جنسیت مردانه ریخته میشود، آبی باشد که مانند باران از آسمان نازل شده ولی آبی که در ظرف جنسیت زنانه ریخته میشود آبی است که از اعماق زمین استخراج شده باشد. بلکه حقیقت زن و مرد به مثابه آب بارانی است که در دو ظرف متعین ریخته میشود و با تعینات ظرف، شکل خاصی به خود میگیرد.
مثال دیگر درباره مفهوم تعین را میتوان به دریای موجداری تعبیر کرد که موجها کلیت، جزئیت و بزرگی و کوچکی دارند و این ویژگیها همان تعینات موج دریا محسوب میشود.
سحر دانشور: حوزه زنان رسانه ندارد!جنسیت زنانه در نظام تجلیات
طبق قاعده تجلیات عرفانی، وجود مرد و زن و تفاوتهای تکمیلی بین آن دو ریشه در تفاوت تجلیات دارد. تجلیات با یکدیگر متفاوت هستند که در زمان تنزل در مراتب وجود این تفاوتها بر حسب نشأتهای مختلف متنزل میشوند تا در عالم ناسوت این تفاوتها در زن و مرد و همچنین جسم و روحیات آنها ظهور پیدا کند.
از منظره عرفانی جهانهای بالاتر، حقایقی محسوب میشوند که سایه آنها در جهانهای پایینتر منعکس شده است. تشبیه عالم باطن به آفتاب و عالم ظاهر به عکس یا سایه، در ادبیات عرفانی تشبیه بسیار معناداری در نظام تجلیات است. در منظر عرفانی، خداوند نور آسمانها و زمین است: «الله نور السموات و الارض». تجلیات نوریه او تمام هستی را روشن کرده است. پرتو آفتاب از مبداء خورشید فاصله میگیرد و پایین میآید و طی مراتبی تنزل کرده و به مرور ضعیف میشود، بدون اینکه این پرتو از مبداء صدور تا مقصد نزول پاره شده یا خللی در آن ایجاد شود. نور وجود به همین شکل بدون تجافی تنزل پیدا میکند. (طباطبایی، 1362، ص 17 و 18)
قابل توجه است که موضوع تجلی در کتاب عارفان به طور مفصل مطرح شده است و جناب ملاصدرا هم در جلد دوم اسفار به آن اشاره کرده است. (ملاصدرا، ج 2، ص 287 و 291)
طبق نظام تجلیات الهی، تمام انواع و نقش و نگارها تجلی یک نور واحد هستند و همه مانند هفت رنگ رنگینکمان محسوب میشوند که از شکست پرتوهای متفاوت یک نور به وجود آمدهاند. هفت رنگ هر کدام به جای خود مینشیند و از ترکیب این رنگها، جهانی زیبا و تماشایی ایجاد میشود. عارف به یک جلوه قائل است و به نام وجود منبسط، اثراتی که حکیم قائل است از نظر عارف از لوازم وجود منبسط است.
زن و مرد و تقابلی که میان آنها به دلیل جنسی با یکدیگر وجود دارد، از پرتو نورهایی هستند که در نظام تجلیات ایجاد شده است. نور وجود در حوزه تعینات زنانه به رنگی و در حوزه تعینات مردانه به رنگ دیگری بازتابش مییابد.
اگر بتوان میان رنگهای نور سفید به لحاظ ارزشمندی ذاتی تفاوت قائل شد، شاید بتوان میان بازتابش این نورها هم تفاوتهایی قائل شد.
در نظام تجلیات حتماً میان جلوه وجودی زن و مرد تفاوتهای بازتابش وجود دارد. ولی مهم این است که ارزشمندی هر کدام از این بازتابشها در حوزه خاصی پیدا میشود و به طور کلی نمیتوان حکم کرد که کدام یک از این دو بر دیگری برتری دارد.
ارتباط جنسیت زنانه با جمال الهی
بر اساس مبانی عرفانی در تمام موجودات، تجلی جمال و جلال الهی وجود دارد و غلبه نور جلال بر جمال یا نور جمال بر جلال است که موجب میشود برخی آیت لطف و جمال و برخی آیت جلال و عظمت الهی باشند. (سبزواری، 1372، ص 137 و 152)
در چنین فضایی نگرش به موضوع جنسیت افقهای عرفانی در حل این معما باز میکند. انسان پرتو وجود خداوند است و نور الهی در آیینه وجود او بهطور تام و تمام تابیده است، اما این نور وقتی به آینه تعینات جنسیتی میرسد، به نوعی بازتابش دارد. در جنسیت زنانه نور الهی به صورتی ظاهر میشود که برآیند مجموعه انعکاسها این نور با مقتضیات صفات جمال سازگاری بیشتری دارد. بازتابش این نور در قالب تعین جنسیت مردانه نیز به گونهای است که برآیند مجموع آن با صفات جلال توافق بیشتری دارد.
محیالدین ابن عربی در رساله جلال و جمال این مطلب را به بعضی از عارفان نسبت میدهد که: جمال چیزی است که مواجهه و مشاهده آن، انس و انبساط میبخشد و جلال امری است که از آن هیبت و شکوه تداعی میشود. (ابن عربی، 1361، ص 3)
در احادیث و روایات اسلامی هم به تفاوت ظهور جلال و جمال در آینه وجود زن و مرد اشاره شده است. حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام در این باره فرمودهاند: «عقول النساء فی جمالهن و جمال الرجال فی عقولهم.» (امالی شیخ صدوق، مجلس چهارم)
بنابراین شاید بتوان در تحلیل جنسیتی در نظام انوار جمال و جلال، این چنین ارزیابی کرد که: حقیقت زن و مرد یک حقیقت و نور واحد است که بازتابش آن در وجود زن با مرد تفاوت دارد. در عرفان ثابت شده است که هر جا نور جمال هویدایی بیشتری داشته باشد، انوار جلال تحت ساتریت آن محفوظ است. به تعبیر دیگر در باطن هر جمالی، جلال و در باطن هر جلالی، جمالی است.
بنابراین تفاوت حقیقی آیت جمال یا جلال بودن به نوع بازتابش و انعکاس برمیگردد و مربوط به ماهیت، هویت و حقیقت نور نیست.
جلوه بیشتر زنان در مظهریت الهی
از نظر بعضی از عرفا، زن و مرد هر دو مظهر خداوند هستند، اما زن از جهاتی در مظهریت الهی تابندگی بیشتری دارد. تبیین عرفانی این مطلب را تحلیل میکنیم.
تمام عالم وجود از بالاترین مرحله تا پایینترین مرتبه آن، ارتباط واحدی با هم دارند و تمام ذرات کائنات با یکدیگر مرتبط هستند و با همه کثرت و تفصیل ظاهری موجود میان اشیا در عالم خارج، تمام آنها در باطن عالم یکی هستند و وحدت دارند. (صدرالدین شیرازی، 5 و 359)
هر چند که ذات، بسیط است و همین ذات بسیط تجلی میکند. اما هر یک از مجالی یکی از اوصاف و اسمای الهی را نشان میدهد، نه اینکه او با یکی از اوصاف و ظهور کند. چراکه متجلی با تمام نامها و اسماء ظهور کرده است، اما گیرنده تجلی یکی از اوصاف را بر حسب عین ثابت خود نشان میدهد.
تفاوتهای تکوینی زن و مرد در یک نگاه توحیدی ناشی از یک مبداء واحد و به منظور وصول به یک غایت واحد و در یک سیستم به هم مرتبط واحد متحقق میشوند و راز این تفاوتها در قوس صعود این است که زن و مرد بتوانند مکمل وجود یکدیگر بوده و در مدار تکامل انسانی به سوی خدای یکتا بازگردند.
از این دیدگاه انسانها مظهر خدای واحد هستند و ارتقای معنوی در نظام مظهریت بر این اساس است که کدام یک از انسانها بهتر میتواند آینه الهی باشد. موضوع این است که سخن از مظهریت هم در قوس نزول مطرح میشود و هم در قوس صعود.
همان طور که آفتاب از یک مبداء نور تجلی و ظهور کرده است، جهان هستی هم به مثابه آفتاب از یک مبداء هستی تجلی و ظهور پیدا کرده است. (شیرازی 1360 ص 47)
در این نوع جهانبینی و نگرش عارفانه، هر نوری که بتواند با زبان تکوین خود از مبداء نور بیشتر حکایت کند، ارزشمندی ذاتی بیشتری دارد و معنویت بیشتری کسب خواهد کرد.
انتهای پیام/